من و آشپزی
من آشپزی رو خیلی دوس دارم..
- ۰ نظر
- ۲۵ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۴۳
من آشپزی رو خیلی دوس دارم..
- بطور مشکوکی داره بهم خوش میگذره،فکر کنم دارم میمیرم!
- یه عده آدم هستن که میفهمن که نفهمن اما نمیفهمن که میفهمیم نفهمن!
- باور کنید بعضی وقتها "باشه مرسی " یعنی خفه شو!
- من نظرمو به کسی تحمیل نمیکنم،اما کسی که نظرش با من مخالف است خر است،تمام شد رفت!
بعضی وقتها ما کسی رو دوست داریم اما او نمیفهمد،بعضی وقتها کسی مارا دوست دارد ما
نمیفهمیم،خلاصه یه مشت نفهم دور هم جمع شدیم تشکیل اجتماع دادیم!
- بعضی ها اینقدر قشنگ دروغ میگن،آدم حیفش میاد باور نکنه!
- آقای مجری ما بی تربیت نیستیم،تربیت داریم منتها صلاح نمیدونیم ازش استفاده کنیم!
- انقدر الکی خندیدم که وقتی ناراحتم کسی جدیم نمیگیره!
- وقتی توی یک رابطه دچار احساسات شدید شدی، بدون خودت نیستی،خر درونته!
- شانس یکبار در خونه آدم رو میزنه،بدشانسی دستش رو از رو زنگ بر نمیداره،بدبختی هم که کلا کلید داره !
- بیشترین شکست هایی که تو زندگیم خوردم بخاطر دروغهایی بود که باید میگفتم و نگفتم!
دیروز آدامس شیک خریدم روش نوشته " آدامس جویدنی"
به سلامتی مبصر کلاس که کتک رو خودش خورد ولی نگفت کار کی بود !
شیر این نفت در کدام ده است؟
از کرامات شیخ ما چه بسا
نفت را دید و گفت: ایولّا؛
توی پایین ده است یا بالا؟
..............................................................
..............................................................
رقص ِ جنون می کند، چَرخ، به سودای تو
می تپد آیینه ی دل به تمنای تو
سر به کجا می گذارد مگر اندیشه ام !؟
جُز سر ِ کوی ِ تو و ...خاک ِ کف ِ پای ِ تو
چشم ِ خراب ِ تو را هر دو جهان دیده اند
ای سر ِ من کاسه ی مستی ِ صهبای تو!
صحبت ِ رفتار ِ تو در چَمَن ِ ناز بود
سَرو، خجالت کشید از قد و بالای تو
..............................................................
ای خدایی که خالق قندی
خالق دختران دلبندی
لطف کن زودتر به بنده بده
پول و ماشین و یک عدد زن!!! :دی
..............................................................
یه شاعر اهل دل با یه خانم دکتر ازدواج کرده بود. ازش پرسیدن با برنامهی
کاریِ خانمتون که تا دیروقت خونه نمیآن مشکلی ندارین؟ گفت: واقعا
برنامهی خوبیه! لطفا وقتشو بیشتر کنین!
..............................................................
یکی از دوستان داروساز تعریف میکرد روی یک فراوردهی ساختنی نوشته بودم
روزی یک بار "در محل" مالیده شود؛ فراورده رو دادم به بیمار. بعد از دو سه
روز دیدم با عجله اومد ازم پرسید: ما امروز خونهی مادربزرگمون مهمونیم،
محل خودمون نیستیم! میتونم دارو رو بمالم!!
..............................................................
در ظاهر اگر چه بیقرارم از عشق،
یک بار، در آمده دمارم از عشق
لبخند نزن به بنده خانم دکتر!
من خاطرهی خوشی ندارم از عشق...!!
..............................................................
حادثه ای نادر:
یارو با گوسفنداش دعواش میشه ، واسه چرا می بردشون چمن مصنوعی!
داشتیم با مامانم وسایل انباری رو مرتب میکردیم یه دفعه مامانم یه جعبه
مدادرنگی ۲۴رنگ قاب فلزی رو از توو کارتون درآورد نگاش کرد و زد زیر
خنده!!! گفت: میدونی این چیه؟ اینو خریده بودم هروقت معدلت ۲۰ شد بدم بهت
حیف واقعا!!! خاک تو سرت