لبخندها

به یاد مردمان غزه...

coworker

  برو به بخش قالب ها

  برو به بخش سرگرمی

  در سایت جستجو کن

۳۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

پسرم خاک تو سرت...

| چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۳۷ ق.ظ | ۰ نظر

داشتیم با مامانم وسایل انباری رو مرتب میکردیم یه دفعه مامانم یه جعبه مدادرنگی ۲۴رنگ قاب فلزی رو از توو کارتون درآورد نگاش کرد و زد زیر خنده!!! گفت: میدونی این چیه؟ اینو خریده بودم هروقت معدلت ۲۰ شد بدم بهت حیف واقعا!!! خاک تو سرت

  • ۰ نظر
  • ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۳۷

السلام علیک یا قربون قصاب!!!

| چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۳۰ ق.ظ | ۳ نظر


قربون قصاب تصویری از smiles.blog.ir


جناب قربون قصاب یکی از قصابان خوش رو(!) و زبر دست نجف آباد-اصفهان است...

لازم به ذکر است که وی بسیار معروف و باانصاف است که مدتیست اینترنتی شده!

  • ۳ نظر
  • ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۳۰

کاریکاتور

| چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۱۴ ق.ظ | ۱ نظر


کاریکاتور

روزگار ما این چنین است؟

ساخت چین

برای دیدن ادامه مطلب به ادامه بروید...

  • ۱ نظر
  • ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۱۴

بوق سگ!

| چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۰۵ ق.ظ | ۰ نظر


“کار کردن تا بوق سگ” جمله ایست که شاید بارها در گفتارهای روزانه از آن استفاده کرده ایم و یا دست کم آن‌ را شنیده ایم.

چرا « بوق سگ » ؟!
 
ریشه عبارت “بوق سگ” به بازار برمی‌گردد. بازارهای ایرانی از دو گذر بزرگ عمود بر هم ساخته می‌شد که در میانه بهم رسیده و «چهارسوق» بزرگ را می‌ساخت. بازار بسته به بزرگی و کوچکی‌اش و بازاریانِ آن می‌توانست چندین چهارسوق کوچک نیز داشته باشد. اما ورودی و خروجی این بازارها تنها از دو سر گذرهای اصلی آن بود. بنابراین بازارهای ایرانی چهار مدخل داشت که در دو سر شاخه اصلی بود و با درهای بزرگ چوبی بسته می‌شد.
 
حفاظت از این بازارها کاری درخور توجه بود. اگرچه هر دکان با دری چوبی بسته می‌شد، اما این درها از امنیت خوبی برخوردار نبوده و به سادگی می‌توانست شکسته شود. از این رو امنیت بازار به درهای اصلی و نگهبان بازار وابسته بود. این نگهبانان از سر شب (دم اذان مغرب) تا بامداد روز دیگر (پس از اذان صبح) باید از بازار پاسداری نموده و همواره درازای بازار را گشت می زدند. از آنجا که بازار، بزرگ بود و بازبینی همه جای آن نشدنی ، نگهبانان، سگانی درنده و گیرنده به نام «سگ بازاری» داشتند.
 
این سگان بجز از مربی خود به سوی هر جنبده‌ای دیگر یورش برده و پاچه می‌گرفتند. از این رو با برچیده شدن دامن آفتاب و بسته شدن درهای بازار و پیش از رها شدن سگ‎های بازاری، نگهبانان در بوقی بزرگ که از شاخ قوچ ساخته می‌شد و صدایی پرطنین و گسترده داشت می‌دمیدند تا همه از باز کردن سگان و رها کردنشان در بازار آگاه گردند و زودتر حجره ها را تعطیل کرده و از بازار خارج شوند. به این بوق که سه بار با فاصله زمانی مشخصی نواخته می‌شد «بوق سگ» می‌گفتند. این بود که مشتری آخر شب نیز خونش پای خودش بود! یعنی کسی که با شنیدن بوق سگ از بازار بیرون نرفته هر آن ممکن است سگان درنده بازاری به وی بتازند.

امروز اگر کسی تا دیروقت به کار بپردازد و یا دیر به خانه برگردد می‌گویند تا بوق سگ کار کرده یا بیرون از خانه بوده است. همچنین کسانی را که زود برمی آشوبند و پیش از پرس و جو و یافتن حقیقت به پرخاش می‌پردازند ، سگ بازاری می‌گویند که توان بازشناختن دزد از بازاری را نداشته و بی‎خود پاچه دیگران را می‌گیرند.
  • ۰ نظر
  • ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۰۵

مراقب سر امتحان

| سه شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۳:۰۱ ب.ظ | ۲ نظر

مراقب سر جلسه امتحان اومد گفت کارت ورود به جلسه ؟؟؟
گفتم اصن به قیافه من میخوره درسخون باشم جای کسی‌ بیام امتحان بدم ؟
گفت خداییش نه و ول کرد رفت …

  • ۲ نظر
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۰۱

پاشو برقص

| سه شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۲:۵۷ ب.ظ | ۰ نظر

بالاخره فهمیدم چرا اینقد تو عروسیا بهت اصرار میکنن بری برقصی!

چون خودشون جا ندارن بشینن، بر که میگردی هم جا نداری هم میوه

تازه شیرینیاتم خوردن !

  • ۰ نظر
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۵۷

بوق ممتد نشانه ی گوشی جاگذاشته شده

| سه شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۲:۵۴ ب.ظ | ۰ نظر

بابام از خونه رفت بیرون ماشین رو روشن کرد و رفت یه دیقه بعد دوباره صدای ماشین بلند شد و بوق های ممتد بابام . پریدم تو کوچه میگم چی شده بابا؟ میگه یعنی تو با این هیکل گندت نمی فهمی وقتی بوق می زنم یعنی گوشیمو جا گذاشتم وردار بیار!!!!!!!
خدا وکیلی راست میگه نمی دونم چرا اینو نفهمیدم! چند وقتیه خیلی خنگ شدم!!!
قربون بابای گلم برم!

  • ۰ نظر
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۵۴

ماجرای من و دختر خالم!

| سه شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۲:۵۱ ب.ظ | ۲ نظر

دخترخالم سرما خورده بهش گفتم پونه و نعنا دم کنه بخوره بعد یک ساعت اس داده که پونه و نعنا که گفتی سرخ کردم خوردم بدتر شدم….(:تعجــــــــــــــب)
من :-i

کل گیاهان خانواده نعنا :-i
ابن سینا درحال پاره کردن کتاب قانون
:-i
زکریای رازی در حال شیون و ناله در قبر
:-i
منم نفت بیارم خودمو آتیش بزنم
:-i

  • ۲ نظر
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۵۱

استاد رند

| سه شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۲:۴۸ ب.ظ | ۰ نظر

دانشجوی عزیز وقتی که شما سرکلاس اس ام اس میفرستی من کاملا متوجه میشم......
چون هیچ احمقی به خشتک خودش زل نمیزنه در حالی که لبخند روی لبش باشه......
دوستدار شما استاد...........

  • ۰ نظر
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۴۸

قلبـــــ لعنتی!

| سه شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۲:۲۴ ب.ظ | ۱ نظر

قلبـــــ لعنتی!
لطفا بوق شو ودرهمه ی کارها دخالت نکن...!
همین که خون پمپاژ کنی کافیه...!

  • ۱ نظر
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۲۴
smiles.blog.ir طراح قالب