لبخندها

به یاد مردمان غزه...

coworker

  برو به بخش قالب ها

  برو به بخش سرگرمی

  در سایت جستجو کن

دعوای چوپون با گوسفندان!

| چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۵۸ ق.ظ | ۰ نظر

حادثه ای نادر:

یارو با گوسفنداش دعواش میشه ، واسه چرا می بردشون چمن مصنوعی!

  • ۰ نظر
  • ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۵۸

عشق پستچی

| چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۵۱ ق.ظ | ۰ نظر

یارو میره سربازی. این قدر به زنش نامه می ده که زنش عشق پستچی می شه!

  • ۰ نظر
  • ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۵۱

جک

| چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۴۹ ق.ظ | ۰ نظر

تصمیم گرفتم توزندگیه خودم دخالت نکنم...
دوستان زحمتشومیکشن!
...
همیشه سعی کن از کسی یا چیزی که آزارت میده به راحتی دل بکنی تا همیشه شاد و راحت باشی!!!!
...
به یکی میگن اون قفل فرمون که خریدی خوبه؟ میگه:آره ولی سر پیچ ها یخورده اذیت میکنه !!!!

...

یارو با لباس تو رودخونه شنامی کرده، ازش می پرسن چه کار می کنی؟
می گه: لباسامو می شورم…
بهش می گن: ماشین لباسشویی تو خونه ندارین؟
می گه: داریم، ولی وقتی می رم اون تو سرم گیج می ره!

...


  • ۰ نظر
  • ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۴۹

ماجرای سرکار گذاشتن عکاس خارجی

| چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۴۵ ق.ظ | ۰ نظر

از جلوی پارک خونمون رد میشدم

دیدم یه مرد خارجی دپرس داره عکس میگیره

رفتم جلو بهش گفــــــــتم : can u speak english?!

انگار دنیارو بهش داده بودن

با کلی شوق و ذوق گفت : Yeeeeees ,I caaaaaan!!!!!!

زدم رو شونــــــش گفتم :

” sorry , I can’t …

  • ۰ نظر
  • ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۴۵

پسرم خاک تو سرت...

| چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۳۷ ق.ظ | ۰ نظر

داشتیم با مامانم وسایل انباری رو مرتب میکردیم یه دفعه مامانم یه جعبه مدادرنگی ۲۴رنگ قاب فلزی رو از توو کارتون درآورد نگاش کرد و زد زیر خنده!!! گفت: میدونی این چیه؟ اینو خریده بودم هروقت معدلت ۲۰ شد بدم بهت حیف واقعا!!! خاک تو سرت

  • ۰ نظر
  • ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۳۷

السلام علیک یا قربون قصاب!!!

| چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۳۰ ق.ظ | ۳ نظر


قربون قصاب تصویری از smiles.blog.ir


جناب قربون قصاب یکی از قصابان خوش رو(!) و زبر دست نجف آباد-اصفهان است...

لازم به ذکر است که وی بسیار معروف و باانصاف است که مدتیست اینترنتی شده!

  • ۳ نظر
  • ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۳۰

کاریکاتور

| چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۱۴ ق.ظ | ۱ نظر


کاریکاتور

روزگار ما این چنین است؟

ساخت چین

برای دیدن ادامه مطلب به ادامه بروید...

  • ۱ نظر
  • ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۱۴

بوق سگ!

| چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۰۵ ق.ظ | ۰ نظر


“کار کردن تا بوق سگ” جمله ایست که شاید بارها در گفتارهای روزانه از آن استفاده کرده ایم و یا دست کم آن‌ را شنیده ایم.

چرا « بوق سگ » ؟!
 
ریشه عبارت “بوق سگ” به بازار برمی‌گردد. بازارهای ایرانی از دو گذر بزرگ عمود بر هم ساخته می‌شد که در میانه بهم رسیده و «چهارسوق» بزرگ را می‌ساخت. بازار بسته به بزرگی و کوچکی‌اش و بازاریانِ آن می‌توانست چندین چهارسوق کوچک نیز داشته باشد. اما ورودی و خروجی این بازارها تنها از دو سر گذرهای اصلی آن بود. بنابراین بازارهای ایرانی چهار مدخل داشت که در دو سر شاخه اصلی بود و با درهای بزرگ چوبی بسته می‌شد.
 
حفاظت از این بازارها کاری درخور توجه بود. اگرچه هر دکان با دری چوبی بسته می‌شد، اما این درها از امنیت خوبی برخوردار نبوده و به سادگی می‌توانست شکسته شود. از این رو امنیت بازار به درهای اصلی و نگهبان بازار وابسته بود. این نگهبانان از سر شب (دم اذان مغرب) تا بامداد روز دیگر (پس از اذان صبح) باید از بازار پاسداری نموده و همواره درازای بازار را گشت می زدند. از آنجا که بازار، بزرگ بود و بازبینی همه جای آن نشدنی ، نگهبانان، سگانی درنده و گیرنده به نام «سگ بازاری» داشتند.
 
این سگان بجز از مربی خود به سوی هر جنبده‌ای دیگر یورش برده و پاچه می‌گرفتند. از این رو با برچیده شدن دامن آفتاب و بسته شدن درهای بازار و پیش از رها شدن سگ‎های بازاری، نگهبانان در بوقی بزرگ که از شاخ قوچ ساخته می‌شد و صدایی پرطنین و گسترده داشت می‌دمیدند تا همه از باز کردن سگان و رها کردنشان در بازار آگاه گردند و زودتر حجره ها را تعطیل کرده و از بازار خارج شوند. به این بوق که سه بار با فاصله زمانی مشخصی نواخته می‌شد «بوق سگ» می‌گفتند. این بود که مشتری آخر شب نیز خونش پای خودش بود! یعنی کسی که با شنیدن بوق سگ از بازار بیرون نرفته هر آن ممکن است سگان درنده بازاری به وی بتازند.

امروز اگر کسی تا دیروقت به کار بپردازد و یا دیر به خانه برگردد می‌گویند تا بوق سگ کار کرده یا بیرون از خانه بوده است. همچنین کسانی را که زود برمی آشوبند و پیش از پرس و جو و یافتن حقیقت به پرخاش می‌پردازند ، سگ بازاری می‌گویند که توان بازشناختن دزد از بازاری را نداشته و بی‎خود پاچه دیگران را می‌گیرند.
  • ۰ نظر
  • ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۰۵

مراقب سر امتحان

| سه شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۳:۰۱ ب.ظ | ۲ نظر

مراقب سر جلسه امتحان اومد گفت کارت ورود به جلسه ؟؟؟
گفتم اصن به قیافه من میخوره درسخون باشم جای کسی‌ بیام امتحان بدم ؟
گفت خداییش نه و ول کرد رفت …

  • ۲ نظر
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۰۱

پاشو برقص

| سه شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۲:۵۷ ب.ظ | ۰ نظر

بالاخره فهمیدم چرا اینقد تو عروسیا بهت اصرار میکنن بری برقصی!

چون خودشون جا ندارن بشینن، بر که میگردی هم جا نداری هم میوه

تازه شیرینیاتم خوردن !

  • ۰ نظر
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۵۷
smiles.blog.ir طراح قالب